تنهای تنهاV

:̤̈S̤̤̈̈ï̤̤̈n̤̤̈̈g̤̤̈̈l̤̤̈̈ë̤̤̈ä̤̤̈n̤̤̈̈d̤̤̈̈s̤̤̈̈ï̤̤̈n̤̤̈̈g̤̤̈̈l̤̤̈̈ë̤:

تنهای تنهاV

:̤̈S̤̤̈̈ï̤̤̈n̤̤̈̈g̤̤̈̈l̤̤̈̈ë̤̤̈ä̤̤̈n̤̤̈̈d̤̤̈̈s̤̤̈̈ï̤̤̈n̤̤̈̈g̤̤̈̈l̤̤̈̈ë̤:

حکایت ما و خدا

خیلی حال کردم با این پُست
*************************

حکایتِ ما و خدا، حکایتِ عجیبى ست. مثِل قصه ی استاد نقره کار...
میگویند وقتى استادِ نقره کار، نقره را صیقل میدهد،آن را داخل آتش نگه میدارد،
اما چشم از نقره برنمیدارد،
تا زمانى نقره را در آتش نگه میدارد که عکس خود را در نقره ی صیقل یافته ببیند!
درست مثلِ خداااا…
وقتى میخواهد صیقل پیدا کنیم ما را در آتشِ سختى های خودمان وارد میکند،
اما چشم از ما برنمیدارد… تا انجا که عکسِ خودش را در ما ببیند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد